بزرگترین وبلاگ علمی، عـکس، فان، شعر و کل کل
 
هرچی بخوای اینجا هست از شیر مرغ تا جون آدمیزاد!


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط پوریا(مدیر کل وبلاگ)

دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.

رخنه ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.

نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.

دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هرچه تلاش،
او به من می خندد.
نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود.

دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی
دست ها، پاها در قیر شب است.

                                                                         سهراب سپهری


صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By Pichak :.


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک